کد خبر: ۱۱۳۵۴
۰۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
انعکاس کارآفرینی در «آینه‌های رضوان»

انعکاس کارآفرینی در «آینه‌های رضوان»

محدثه حسین‌پور دست‌کم برای ۳۰ خانم سرپرست‌خانوار کارآفرینی کرده و این روزی‌رسانی و برکت را مدیون لطف و عنایت امام‌هشتم (ع) می‌داند.

عاشق کیف‌های جورواجور بود و دوست داشت از هر طرح و نقشی کیف بخرد. وقتی متوجه شد می‌تواند با هنر دست خودش کیف باکیفیت و کاربردی بسازد، عاشق کار چرم‌دوزی شد. اولین دست‌سازه‌هایش برای استفاده خودش بود؛ مثل اولین کفشی که دوخت و بعد یک جفت هم به خواهرش هدیه داد. کم‌کم این عشق به هنر در هم گره خورد و راهی جلو پایش گذاشته شد که بتواند برای چند نفر کارآفرینی کند.

حالا محدثه حسین‌پور، هنرمند محله بالاخیابان، با سی خانم که مسئولیت زندگی را بر عهده دارند، همکاری می‌کند و این روزی‌رسانی و برکت را مدیون لطف و عنایت امام‌هشتم (ع) می‌داند.

 

شروع چرم‌دوزی در قم

در کنار سه خواهرش با تربیت پدری روحانی و مادری مبلغ قرآن، رشد پیدا کرد. زبان و ادبیات عرب خوانده است، اما هم به هنر علاقه زیادی دارد و هم به کسب‌وکار. اولین رشته هنری که به آن دست برد، معرق‌کاری بود.

جسته‌گریخته چیز‌هایی از آن آموخت و چند قطعه‌ای را به یک تابلو معرق تبدیل کرد و به یکی از اقوام هدیه داد. این اولین قدمی بود که محدثه در کار هنری برداشت و زیر زبانش مزه کرد. سال ۱۳۹۲، یک‌سال پس از فارغ‌التحصیل‌شدنش، به‌دلیل انتقال همسر طلبه‌اش به قم نقل مکان کرد و همان‌جا بافت تابلوفرش را یاد گرفت، اما باز کیفش کوک نشد.

خودش این‌طور تعریف می‌کند: از طریق یکی از دوستانم با کلاس‌های آموزش چرم‌دوزی آشنا شدم. آن موقع در مدرسه تدریس می‌کردم. ساعت ۳ که تعطیل می‌شدم، بلافاصله به کلاس چرم‌دوزی می‌رفتم. دخترم یک‌ساله بود، اما به‌دلیل علاقه‌ای که به این هنر داشتم، اصلا خستگی را نمی‌فهمیدم.

کوک‌های ریزودرشت را با علاقه به چرم‌هایی زد که در آخر کیف دست‌ساز خودش شد. پس از سه‌سال وقتی به مشهد بر‌گشتند، محدثه صفرتاصد چرم‌دوزی را به‌طور حرفه‌ای آموزش دیده بود.

او که کارش را با سرمایه اندک ۵۰۰ هزارتومانی شروع کرده است، می‌گوید: اولین دستمزدم برای سفارش یک کیف دوشی پرکار، ۱۰ هزار تومان بود. وقتی تمام شد، با عکسی که مشتری داده بود، مو نمی‌زد. به همین دلیل مشتری خیلی راضی شد و دو کیف دیگر سفارش داد.

این سفارش اعتمادبه‌نفس زیادی به من داد و فهمیدم می‌توانم محصولاتم را برای فروش به بیرون عرضه کنم. در این بین با آدم‌های حسابی سر و کار داشتم که چرم را به‌صورت طاقه‌ای به ما می‌دادند و برش می‌زدند و پس از تسویه با مشتری، از ما پول دریافت می‌کردند.

 

بانوی کارآفرین محله بالاخیابان به شکرانه برکت کارش دیگران را در کار خود سهیم کرده است

 

وقتی محصولمان به آینه رضوان معروف شد

شیرازه موفقیت محدثه حسین‌پور را نه چرم، بلکه عنایت امام‌رضا (ع) رقم زد. او و خواهرش زهرا بنابر اعتقاد قلبی‌شان در روز شهادت حضرت زهرا (س)، با هم تدارک نذری را دیدند که ترویج حجاب با ظرافت هنر بود.

«هر پریشان‌نظری لایق دیدار تو نیست/ خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی»

این بیت با خط خوش روی چرم با لیزر حک شد و پشت آینه‌ای کوچک چسبید. این ایده زیبای محدثه و خواهرش محصولشان را منحصر‌به‌فرد و زیبا کرده بود و این هدیه در روز شهادت حضرت زهرا (س) در حرم مطهر امام‌رضا (ع) تقدیم خانم‌های زوار شد.

اولین دستمزدم، ۱۰ هزار تومان بود و با عکسی که مشتری داده بود، مو نمی‌زد؛ به همین دلیل مشتری خیلی راضی بود

محدثه می‌گوید: برای متبرک‌شدن این هدیه، به یکی از بخش‌های آستان قدس رضوی رفتیم تا درصورت همراهی آنها بتوانیم نبات یا نمکی متبرک کنارش بگذاریم. همان‌جا متوجه شدیم که آستان قدس طرحی را با نام آینه رضوان در حرم مطهر دارند. آنها خیلی از طرح ما خوششان آمد و ۲ هزارتا از این آینه‌ها را به ما سفارش دادند. از آن وقت آینه‌هایمان به آینه رضوان معروف شد. این اولین سفارش جدی محدثه بود.

او همه برکت کارش را از امام‌رضا (ع) می‌داند و می‌گوید: به‌واسطه این کار، امام‌رضا (ع) به ما و هنرمان نظر کرد. از آن روز به بعد من و خواهرم افتخار خادمی امام‌رضا (ع) را داریم.

سفارش زیاد و سنگین بود، اما با جان و دل آنها را آماده کردند. همه خانواده، به کمک آنها آمدند. او می‌گوید: به‌دلیل نداشتن نیرو، قرار شد این سفارش را دویست‌تا دویست‌تا تحویل بدهیم. حالا خانه ما به کارگاه کوچکی تبدیل شده بود که حتی مادربزرگم تا لحظه آخر در بسته‌بندی به ما کمک می‌کرد.

این دل‌نشین‌ترین معجزه زندگی‌ام بود. بعد از آن به عنایت امام‌رضا (ع) کنار منزلمان یک کارگاه زدیم که پس از سه‌سال به فروشگاه تبدیل شد و فضای کارمان بزرگ‌تر شد و حتی توانستیم شعبه دیگری در قم افتتاح کنیم.

 

آموزش رایگان برای خانم‌های سرپرست خانواده

محدثه در کنار خانه‌داری و مادربودن، هنر و کسب درآمد را هم با عنایت امام‌هشتم (ع) دنبال کرد. حالا دخترش رقیه نه‌ساله شده و دوخت جاکلیدی را از مادرش ماهرانه آموخته است. کسب‌وکارشان پروبال گرفته است و سفارش‌های گوناگونی از سازمان‌های مختلف می‌گیرند. آموزش‌وپرورش آینه‌های رضوان را برای جشن تکلیف دانش‌آموزان دختر سفارش می‌دهد و شرکت‌ها و نهاد‌های مختلف جاکلیدی و کیف چرم.

محدثه به فکر افتاد برکت کارش را با خانم‌هایی که مسئولیت زندگی را بر عهده دارند، شریک شود. با چند خیریه ارتباط گرفت و خانم‌هایی را که نیاز به کار داشتند، شناسایی کرد. کلاس‌های آموزشی گذاشت تا خانم‌هایی که می‌خواهند در خانه و در کنار فرزندانشان به کسب‌وکار مشغول شوند، بتوانند کار با چرم را یاد بگیرند.

می‌گوید: کارکردن در خانه و کنار فرزندان آرامش روحی مناسبی را فراهم می‌کند. به همین دلیل در روستاها، زندان، محلات حاشیه شهر و هر جایی که نیاز باشد، کلاس‌های رایگان آموزش دوخت چرم را برای خانم‌ها برگزار می‌کنم. اولویت سفارش‌ها را هم به خانم‌هایی می‌سپارم که سرپرست خانواده هستند.

او برای سی نفر به‌طور مستقیم کار ایجاد کرده است که پانزده‌نفرشان سرتیم هستند و گروه‌های کوچک تشکیل داده‌اند. این خانم‌ها این‌قدر در کارشان توانمند شده‌اند که حتی می‌توانند به‌طور مستقل سفارش بگیرند و کار کنند.

 

بانوی کارآفرین محله بالاخیابان به شکرانه برکت کارش دیگران را در کار خود سهیم کرده است

 

همکار و همراه

اعظم صدرالحافظی یکی از هنرجویانی است که در کنار محدثه هنر را یاد گرفته است و زندگی‌اش را از همین راه تأمین می‌کند. اعظم‌خانم تعریف می‌کند: وقتی سرپرست خانوار شدم، در کلاس‌هایی که خانم حسین‌زاده در خیریه ثامن تشکیل داده بود، شرکت کردم و کارم را تأیید کرد و بعد به من کار داد. خیلی خوش‌حال بودم که می‌توانستم کنار فرزندم منبع درآمد داشته باشم.

کنار منزلمان یک کارگاه زدیم که پس از سه‌سال به فروشگاه تبدیل شد و فضای کارمان بزرگ‌تر شد

از رفتار خوب و درک بالای محدثه‌خانم تعریف می‌کند و می‌گوید: کارکردن برای یک زن فراز و نشیب‌های زیادی دارد. اوایل کارم از طریق محدثه‌خانم از یک خانم سفارش کار گرفتم. همان موقع پسرم مریض شد و فشار زیادی به من وارد شد و یک اشتباه چسب‌کاری برایم پیش آمد. وقتی کار را به آن خانم تحویل دادم، برخورد خیلی تند و زننده‌ای با من داشت و کلی بد و بیراه شنیدم. این‌قدر ناراحت شدم که در راه برگشت فقط گریه می‌کردم.

به محدثه‌خانم پیام دادم که دیگر این کار را نمی‌خواهم. از قضا همان موقع کنار ضریح حضرت‌رضا (ع)، نوبت کشیک حرمش بود. بعد از دیدن پیامم به من زنگ زد و کلی با هم صحبت کردیم. آرام شدم و پس از آن قرار شد از خودش کار تحویل بگیرم و صمیمیت زیادی بین ما شکل گرفت.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۴ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۹ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44